کم کم صدای قدم‌ های کریتوس شنیده می‌شود. پس با ما همراه باشید تا قبل از رسیدنش، نگاهی کوتاه به اطلاعات بازی God of War داشته باشیم و خود را برای انتشار یکی از مهم‌ترین بازی‌های سال ۲۰۱۸ آماده کنیم.  مجموعه بازی‌های کمی وجود دارند.. نه، بگذارید اینطوری بگم، قهرمان‌های کمی در بازی‌های ویدیویی وجود دارند که آنقدر محبوب و بزرگ باشند تا بتوانند سالیان سال باعث رشد یک مجموعه بازی شوند. مجموعه بازی‌های کمی وجود دارند که این شانس را داشته باشند تا بتوانند سه نسل از کنسول‌ها را پشت سر بگذارند و همچنان با معرفی یک نسخه جدید از آن، نفس‌مان بند بیاید. از آن مهم‌تر، استودیوهای بازی‌سازی کمی وجود دارند که ناشر، بازیکنان و طرفداران قدیمی یک مجموعه بتوانند روی آن‌ها آن‌قدر حساب باز کنند که با خیال راحت ریسک‌های بزرگی روی اثر محبوب‌شان انجام دهند و آن را متحول کنند. اما بعد از همه این‌ها، تنها یک God of War وجود دارد و تعداد انگشت شماری از این نوع بازی‌ها هستند که کاراکتری برجسته، جذاب و هیجان‌انگیز مثل کریتوس داشته باشند. آیا نسخه چهارم از سری اصلی مجموعه God of War صحت این مقدمه را اثبات خواهد کرد؟ یا کل کارنامه این مجموعه را خط خطی می‌کند؟

نمی‌دانم از زمانی که نسخه جدید بازی God of War معرفی شد، هنوز هم زمانی که نام کریتوس می‌آید، آن کچل وحشی بی‌رحم را به یاد می‌آورید یا این که به سرعت یک مرد مسن و جا افتاده که سعی دارد خشم خود را کنترل کند در ذهن‌تان نقش می‌بندد. اما دیگر باید بدانید که این کریتوس، آن کریتوس سابق نیست. پس از وقایع God of War 3، کریتوس تبدیل به شخصی سرگردان شد. چه در دنیای بازی، چه در صنعت بازی و چه در بین طرفدارانش. او چه شد؟ چه بلایی سرش آمد؟ نمی‌دانیم، اما خوشبختانه دیگر خبری از یونان نیست و کریتوس طی اتفاقاتی نامعلوم، پا به دنیای ناآشنای نورس گذاشت و بهتر است بگوییم، دنیایی به مراتب جادویی‌تر از یونان. در این بین، او با زنی مرموز آشنا شد و صاحب یک فرزند شدند. یک پسر که نه از گذشته پدرش خبر دارد و نه می‌داند که خودش هم پتانسیل تبدیل شدن به یک خدای خشمگین را دارد. همه چیز در مورد بازی پیچیده است و خوشبختانه سانتا مونیکا و کارگردانش از زمان معرفی بازی تا امروز، سعی نکردند چیز زیادی از داستان بازی را روی سفره بچینند. آن‌ها صبر کردند تا غذای اصلی آماده شود و بازیکنان خودشان به سراغش بروند و دلی از عزا درآورند. حال اینکه این غذا چقدر خوشمزه باشد و باب میل طرفداران، باید چند روز دیگر صبر کنیم.

 

god of war

 

روزی روزگاری، اسم کریتوس که می‌آمد، جلوی چشم‌مان شخصیتی آتشین شکل می‌گرفت، اما حالا با این تغییرات عجیب، همه چیز حسی آرام‌ و ملایم و حتی حسی در بر گرفته با احساسات دارد. اینکه حالا او یک پسر دارد که دست به هر کاری می‌زند تا اجازه ندهد راه گذشته خود در یونان را ادامه دهد، تبدیل به یک بار احساسی در بازی شده است. اما خود سانتا مونیکا هم می‌داند که اگر کریتوس تبدیل به شخصی مانند جول در The Last of Us شود، اگر آن ویژگی‌های نابش را که کل سری God of War روی آن سوار بود از او بگیرند، اوضاع جالبی شکل نخواهد گرفت. جول در بازی The Last of Us بی‌نظیر بود، اما کریتوسی که در یک بازی God of War شبیه به جول باشد، چندان هیجان انگیز نیست و هم گذشته این شخصیت را خراب و هم کارنامه God of War را خدشه دار می‌کند. خب سازندگان هم سعی نکرده‌اند کل ویژگی‌های کریتوس را با یک پاک کن پاک کنند و پس مانده‌های پاک کن را با دست تمیز کنند. در عوض، کوری بارلوگ، کارگردان بازی، تنها با قرار دادن یک پسر و ایجاد باری احساسی، از آن به عنوان یکی از مهم‌ترین بخش‌های نسخه جدید بازی بهره برده است.

اما چگونه؟ کریتوس یک نیمه خدا است؛ خدایی که فضل و بخشش نداشت و هر کسی را سر راهش بود می‌کشت. حالا تمام خشونت‌هایی که درون او شعله‌ور بود، تبدیل به عوارض جانبی شده‌اند؛ تبدیل به یک سوختگی همیشگی که باید با آن دست و پنجه نرم کند تا دوباره زبانه نکشد. به قول کوری بارلوگ، عوارض جانبی کریتوس که باید همیشه آن را تحمل کند، آثار به جا مانده از طوفانی باورنکردنی از قدرت درون روح و جسمش است. شاید در گذشته و سری‌های قبل، این قدرت بی حد و مرز او همیشه با کشتن و از بین بردن و تخریب کنترل می‌شد، اما حالا کریتوس باید آن را درون خود، در زندگی‌اش و در تمام لحظاتی که پشت سر می‌گذارد همراه خود داشته باشد. حالا این موضوع به یکی از موارد اصلی نسخه جدید تبدیل شده است؛ کریتوس باید راهی برای کنترل این قدرت پیدا کند و این دقیقا همان بار احساسی سنگینی است که بازی رویش سوار شده است.

اما در کنار آن، کریتوس باید با غیر منتظره‌ترین اتفاقی که در ذهن هیچ یک از طرفداران نمی‌گنجید کنار بیاید؛ وجود یک پسر بچه به نام اترئوس. همانطور که می‌دانید، کریتوس قبل از اینکه به یک خدا تبدیل شود، یک اسپارتان بود و در نبردهای مختلف افراد زیادی پشت سر او صف‌آرایی می‌کردند. حال کریتوس با آن خوی تند و بدخلقش، باید پسر کوچکش را تربیت کند. او شبیه هیچ پدری در دنیای بازی‌ها نیست. با این که بازی از عناصر بی‌نظیر The Last of Us بهره برده، اما قصد ندارد آن بار احساسی که قلب تپنده اثر جاودانه ناتی داگ بود در بازی خودش قرار دهد. آن‌ها از این عناصر به روش خود سری God of War استفاده کرده‌اند. کریتوس خشن است و دوست ندارد برای تربیت پسرش روی لطیفی نشان دهد (اصلا بلد نیست). اما مسئله این است که کریتوس نه تنها باید خشمش را کنترل کند، نه تنها باید با گذشته‌اش کنار بیاید، حالا باید یک پسر نیمه خدا را هم بزرگ و تربیت کند. با این تفاسیر، دیگر خبری از داستان‌های بی‌مغز عصر یونان سری God of War نخواهد بود؛ در عصر نورس، همه چیز برای کریتوس پیچیده‌تر و صدالبته احساسی‌تر شده است. در ذهن کوری بارلوگ، ایجاد یک رابطه عجیب بین پدر و پسر، هدفی برای رستگاری کریتوس بود. کشتن خدایان و تمام کردن دوران ابرقدرت‌ها، برای کریتوس رستگاری حساب نمی‌شود و او را آرام نمی‌کند؛ اما انگار رستگاری او زمانی به وقوع می‌پیوندد که باید پسری را تربیت کند که مثل او بار نیاید، مثل او تبدیل به یک سلاح کشتار جمعی نشود. اما آیا می‌تواند؟

جدی جدی بعد از ۵ سال دوباره یک God of War جدید در راه است؛ یک خدای جنگ متفاوت

 

god of war

 

تغییرات جدید برای من امیدوار کننده‌ است، شاید با تکرار مکررات نسخه‌های گذشته اینقدر برای نسخه جدید هیجان زده نمی‌شدم

البته این تنها کریتوس نیست که باید راه جدیدی برای زندگی خود پیدا کند. در طول بازی، همیشه شاهد این خواهیم بود که اترئوس سعی دارد خودش را به پدرش ثابت کند. هرچند که طی اطلاعات منتشر شده در یکی دو سال اخیر، خبرها حاکی از این بود که این پسر در طول بازی مزاحمتی برای ما ایجاد نمی‌کند، اما به نظر می‌رسد اینطور هم نیست که دشمنان به کلی او را نبینند و جوری رفتار کنند که انگار وجود ندارد (اگر اینگونه بود که یک نکته منفی حساب می‌شد). اترئوس در برابر حمله‌های دشمنان مصون نیست و محتمل تهدید و خطر خواهد بود. این خطرها معمولا در برابر دشمنان معمولی رخ می‌دهند و آن گردن کلفت‌ها مستقیما به سراغ کریتوس می‌روند. بنابراین، هنگامی که دشمنان معمولی به سراغ اترئوس می‌روند، می‌توان به راحتی با مشت یا پرتاب تبر دخل آن‌ها را آورد و آترئوس را آزاد کرد. اما در کنار این موارد، اترئوس یک همراه عالی در مبارزات هم به حساب می‌آید. به طور مثال غول‌های بازی می‌توانند از هر شکل و سمت و جهتی به کریتوس حمله کنند، در این حین آترئوس با پرتاب تیر آن‌ها را گیج می‌کند تا این کریتوس باشد که از هر جهت و سمتی بتواند غول را له و لورده کند. از طرفی دیگر، با توجه به تغییر زاویه دوربین، گاهی آترئوس می‌تواند شما را از دشمنان دور و برتان مطلع کند. لازم به ذکر است که قرار نیست تیرهای او جنبه ظاهری داشته باشند، او واقعا می‌تواند به دشمنان صدمه بزند اما نه به میزان چشمگیر.

از طرفی دیگر شاید این حرف برای‌تان عجیب باشد، اما از نگاه بارلوگ، آترئوس نسبت به سنش، از برخی جهات شخصی باهوش‌تر از کریتوس است. او زبان نورس‌ها را از کریتوس سریع‌تر یاد گرفته و به راحتی می‌تواند متن‌ها و تصاویر باستانی را برای کریتوس تفسیر کند و حتی زبان مار عظیم‌الجثه نورس یعنی یورمونگاند را برای کریتوس ترجمه کند. یک جورهایی، سازنده بازی سعی کرده تا کریتوس هم به حضور پسرش نیاز داشته باشد. در بازی پر است از نشانه‌ها و حروف‌های که کریتوس نمی‌داند چیست، پر از کاراکترها و موجوداتی است که کریتوس نمی‌داند چه می‌گویند و حتی پر است از طرح‌ها و نقاشی‌های باستانی که کریتوس از آن‌ها سر در نمی‌آورد. بنابراین اینجا نقش این پسر کوچک پررنگ‌تر می‌شود و با تفسیر و ترجمه آن‌ها، کریتوس آگاهی و دانش لازم را در دنیای بازی به دست می‌آورد؛ دنیای عجیب و جادویی نورس.

 

god of war

 

بازی از The Last of Us الهام گرفته، اما به سبک و سیاق خودش داستان را روایت می‌کند

البته شاید با خود بگویید تمامی نمایش‌های بازی، دنیایی برفی و به نوعی یکنواخت را به ما نشان داده‌ است و شاید این موضوع تبدیل به نکته‌ای منفی در بازی شود. اما این دنیای بازی فقط منحصر به مکان‌های برفی و کوهستانی و جنگل‌های سرد و خشک نیست که در طول نمایش‌های بازی دیدیم، بلکه طبق گفته افرادی که بازی را تجربه کرده‌اند، God of War 4 بسیار وسیع‌تر از این حرف‌ها است. دنیای بازی رنگارنگ‌تر از نمایش‌هایی که تا به حال دیده‌ایم خواهد بود و آن چاشنی خدایان افسانه‌‌ای، اسطوره‌ها و میتولوژی که God of War را همیشه با عطر و بوی‌شان می‌شناسیم، سر جای خود باقی مانده‌اند؛ پس حداقل تا زمان انتشار و تجربه آن نباید نگران این موضوع باشیم.

در طول ساخت بازی، سانتامونیکا دائما در حال محاسبه، پرس و جو و دست و پنجه نرم کردن با چالش‌هایی بود تا بتواند بین بازیکنان قدیمی و بازیکنان جدید بالانس ایجاد کند. یکی از مهم‌ترین تغییراتی که دائما به چشم می‌خورد و خیلی از افرادی هم که بازی را تجربه کردند در مورد آن نظرهای ضد و نقضی داشتند، دوربین بازی است؛ دوربین بازی مهم‌ترین تغییرات را در God of War جدید ایجاد کرده است. رها کردن آن دوربین ثابت و تغییر آن به دوربین بالای شانه، باعث شد تا همه چیز به نگاه ما نزدیک‌تر شود. با این اتفاق دیگر خبری از آن صحنه‌های پرجمعیت تماشایی نیست و به همه چیز کنترل راحتی نخواهید داشت، اما خب در عوض این بار دید ما نسبت به دنیای بازی و نسبت به دشمنان در هنگام مبارزات تبدیل به یک نقطه قوت شده و طبق گفته‌ها، حتی نبردها خشن‌تر به نظر می‌رسند. این مورد نه تنها در مبارزات تاثیر گذاشته بلکه شما از این زاویه قرار است کریتوسی عضلانی‌تر یا بهتر بگویم، هیولایی‌تر را همراهی کنید. مخصوصا اگر نمایش‌های اخیر بازی را دیده باشید، متوجه انیمیشن بی‌نظیر عضله‌های او خواهید شد. آن طور که پیدا است، نزدیک شدن دوربین باعث شده تا آن سنگینی همیشگی کریتوس را برجسته‌تر از همیشه در بازی حس کنیم. البته فقط جنبه ظاهری و خشونت نیست، بلکه طبق وعده سازندگان، باید مبارزات را با استراتژی پیش برد.

 

god of war

 

صحبت‌‌های منتقدین در گوشه و کنار فضای مجازی، حکایت از خفن بودن بازی دارند

خب تغییر در دوربین باعث چه اتفاقات دیگری شد؟ خدانگهدار تیغه‌های آشوب! خداحافظ کریتوسی که می‌توانستی بِپری و خیلی راحت از در و دیوار بالا بروی. اگر قرار بود Blade of Chaos یا قابلیت‌هایی نظیر پریدن در بازی حفظ شود، دوربین باید بسیار عقب‌تر از چیزی که امروز در بازی شاهد آن هستیم قرار می‌گرفت و سازندگان این را نمی‌خواستند. آن‌ها المان‌های جدیدی می‌خواستند. تیم سازنده قصد نداشت المان‌های کهنه و تکراری را در بازی حفظ کند. اگر Blade of chaos سر جای خود باقی می‌ماند، مبارزات باز هم تکراری می‌شد و شما باید در دنیای نورس ۲۰ ۳۰ ساعت فقط پشت سر هم مربع مربع مثلث را فشار می‌دادید تا کریتوس هم کار خودش را بکند، دشمنان به راحتی کشته شوند و هیچ چالشی هم برای شما باقی نماند. اما به گفته بارلوگ، سخت‌ترین کاری که او در طول ساخت بازی انجام داد، رها کردن Baldes of Chaos نبود، او زمانی که قابلیت‌های لوایتن، همان تبر عجیب کریتوس را دید، این که چه ضربات متنوعی با آن پیاده شد، پرتاب کردنش، یخ بستن دشمنان و چندین و چند مورد دیگر، با این اسلحه کنار آمد و حتی عاشقش شد. اما سخت‌ترین موردی که تیم در طول بازی با آن دست و پنجه نرم می‌کردند، حذف قابلیت پریدن بود. عدم پریدن به معنای کنار گذاشتن حالت پلتفرمینگ بازی بود و در نتیجه در صحنه‌های مختلف، دیگر خبری از آن ورجه و ورجه‌های کریتوس نبود.

اما خوشبختانه افرادی که بازی را تجربه کرده‌اند،‌ نظرشان این بود که بازی حسی کاملا متفاوت نسبت به نسخه‌های قبل به خود گرفته است، اما نه از راه بد و خسته کننده، بلکه بازی جذاب و هیجان‌انگیز به نظر می‌رسد؛ حداقل آن دو سه ساعتی که بازی را تجربه کرده‌اند. آن طور که پیدا است، جنبه‌های مثبت نزدیک شدن دوربین، وزنه سنگین‌تری نسبت به جنبه‌های منفی آن داشته است. مبارزات از نزدیک دنبال می‌شوند، اما خشن و خونین همانند گذاشته، ضربات سنگین و سبک نقش مهم‌تری به خود گرفته‌اند و از همه مهم‌تر، دیگر همانند گذشته که دورتان بسیار شلوغ می‌شد و با بلید‌ها به راحتی همه را نابود می‌کردید، این بار باید با استراتژی خاص خود جمعیت دشمنان را کنترل کنید. هرچند برخی‌ها دوربین بازی را همانند گذشته هیجان‌انگیز توصیف نکرده‌اند و تا این جای کار بازی نتوانسته آن حس باشکوه و نفس‌گیر را داشته باشد، اما به نظر می‌رسد به بدنه کلی بازی ضربه نخورده است. در نهایت، تمام منتقدانی که پیش‌نمایش بازی را تجربه کرده‌‌اند، از سیستم جدید مبارزات و تبر کریتوس لذت برده‌اند. آیا عاشقان این سری هم از این تغییرات لذت خواهند برد؟ بارها ثابت شده که نظر بازیکنان می‌تواند برعکس نظر منتقدین باشد. اما اینکه ما هم از این تغییرات ۱۸۰ درجه‌ای لذت ببریم یا خیر، باید صبر کرد.

 

god of war

 

مساله‌ای که در مورد مبارزات وجود دارد و پیش از این هم در موردش صحبت کردیم این است که در نسخه جدید نبردها حالتی ماموریت گونه دارند؛ خودمانی تر بگویم، کریتوس سرش را پایین نمی‌اندازد تا دشمنان را مانند خمیر بازی له کند، بلکه اوضاع باید حساب‌ شده‌تر پیش برود. حتی دشمنان اطراف را نمی‌توانید کامل ببینید، مخصوصا که اگر پشت یا کناره‌های کریتوس قرار گرفته باشند. شما باید شرایط محیط، تعداد دشمنان و حتی نژاد دشمنان را در شرایط شلوغ بسنجید، آن دشمنی که ابتدا باید از بین ببرید را بشناسید و کاملا آگاهانه کار را پیش ببرید. البته این یک پیشنمایش است و حرف‌های من تماما برداشتی از روی صحبت‌های سازندگان است.

علاوه بر مبارزه‌ها، بازی عناصر نقش‌آفرینی را هم در خود جای داده است. یکی از این موارد، آپگرید کردن است و مهم‌ترین بخش آپگرید‌های بازی مربوط به تبر خواهد بود. در بازی Runeهایی وجود دارد که با اضافه کردن آن‌ها به تبر، قابلیت‌های جدیدی توسط آن قابل انجام خواهد بود. همچنین علاوه بر قابلیت‌ها، تبر را می‌توان از نظر قدرت ضربات، دفاع و المان‌های جذاب دیگر آپگرید کرد. این کار در بازی توسط یک آهنگر انجام خواهد شد؛ یک دورف به نام Brok. همچنین او این قابلیت را دارد که برای کریتوس و اتریئوس زره بسازد که باعث ایجاد ظاهری جدید برای این دو کاراکتر خواهد شد که البته تنها جنبه تجملاتی نخواهند داشت و دارای قابلیت‌های دفاعی و دیگر موارد مختلفی خواهند بود. البته این تنها تبر شما نیست که باید ارتقا پیدا کند، بلکه بروک باید کمان آتریئوس هم ارتقا دهد. تمامی این موارد با پیدا کردن آیتم‌های مختلف در هنگام سفر و جمع‌آوری آن‌ها قابل انجام خواهد بود. البته دنیای بازی بزرگ است و مشخص نیست که بروک چگونه قرار است همیشه در دسترس باشد. شاید در مناطق دیگر با برادر بزرگ‌تر او که سیندری نام دارد ملاقات کنیم.

اما در کل، برای صدهزارمین بار هم بگویم، این God of War، دیگر آن God of War گذشته نیست. هرچند که از گوشه و کنار و افرادی که بازی را تجربه کرده‌اند می‌توان اینگونه برداشت کرد که بازی یک شاهکار است، اما هنوز باید گفت که گاد آو وار، در لبه تیغ قرار دارد. ممکن است بازیکنان تازه‌کار و آن‌هایی که زیاد کریتوس قدیمی را نمی‌شناسند از بازی لذت ببرند و در عین حال آن عاشقان خدای جنگ نتوانند ذره‌ای این کریتوس جدید را تحمل کنند. یا شاید هم همه عاشق این نسخه جدید شوند. چیزی تا تجربه بازی توسط خود ما باقی نمانده است.

 

god of war

 

داستانی کوتاه، جایی پیش از حضور کریتوس در نورس

 داستانی از زمان‌های دور را بخوانید، جایی که همه چیز آغاز شد؛ داستان اولین نبرد بزرگ.

سال‌های سال، میان دو دسته از خدایان نورس درگیری و ستیز وجود داشت. دسته اول خدایان شجاع و تنومندی به نام «آسیرها» بودند و دسته دوم، خدایانی به نام «ونیر» که به‌خاطر ارتباط‌شان با طبیعت و جادو شناخته می‌شدند. در راس خدایان ونیر، فریر قرار داشت، یکی از خردمند‌ترین خدایان که سعی داشت با سیاست بین دو دسته خدایان، آرامش ایجاد کند. او بین قلمروها سفر می‌کرد تا به خدایان آسیر روش کاشت و برداشت محصولات را با مشایعت سحر یاد دهد تا بتوانند تمامی ساکنین آسگارد را سیر کنند. اما طولی نگذشت که خدایان آسیر، گرفتار افسون‌های فریر شدند و از قدرتی که او داشت مورد خشم قرار گرفتند. هر جادویی مشکلات خودش را دارد و هر مشکلاتی، نتایج ناخوشایندی به وجود می‌آورد، این اتفاق رفته رفته با حضور فریر در قلمروی اسیرها شکل گرفت و در پی سحر و جادوهای استفاده شده از سوی فریر، اوضاع ناخوشایندی شکل گرفت. با وجود اینکه فریر برای کاشت و برداشت محصولات به آن‌ها کمک کرده بود، اما با شکل گرفتن مشکلات، خدایان آسگارد، فریر را مقصر می‌دانستند. آن‌ها از جادوی غیر قابل پیشبینی فریر که بر سرزمین‌شان خوانده بود عصبانی بودند و حال، آن شخصی که در راس قدرت خدایان آسیر قرار داشت، به سربازانش دستور داد تا فریر را به قتل برسانند. اما فریر، خدای ونیر، به این راحتی‌‌ها کارش تمام نمی‌شد. او فرار کرد و به قلمرو خدایان ونیرها بازگشت؛ به ونهایم. خانواده او، چنین خشم عجیبی از سوی آسیرها را باور نداشتند. پس آن‌ها قسم خوردند تا از خدایان آسگارد انتقام بگیرند. به این ترتیب، اولین نبرد و وحشیانه‌ترین جنگ بین خدایان نورس شکل گرفت.

نبرد بین دو دسته از خدایان آغاز شد و برای قرن‌ها طول کشید. اودین، بزرگ‌ترین خدای آسیرها، عظیم‌ترین ارتش در آن روزگار را گردهم آورد و به سمت قلمرو ونیرها یعنی وانهایم حمله‌ور شد. ترس و وحشت تمامی ونهایم را فرا گرفته بود. اودین، خدای خدایان، در هیچ جنگی شکست نخورد. اما ارتش اودین، با قدم گذاشتن به قلمرو وانهایم با چیزی رو به رو شدند که تا به حال ندیده بودند؛ جادوهای عجیب و غریب خدایان ونیر. این جادوی عظیم، عواقب عظیمی را هم بر سر هر دو خدایان آورد؛ آنقدر عظیم که نیروها و خدایان آسیر عقب نشینی کردند و اودین شکست خورد؛ اما هیچ کدام از این دو دسته، به پیروزی نرسیدند و باز هم به بن بست خوردند.

حال که هر دو گروه شکست خوردند و دنیای نورس به خاطر این جنگ عظیم در حال نابودی بود، باید راهی تازه‌ را پیش می‌گرفتند؛ راهی که تا پیش از این آن را غیر ممکن می‌دانستند و آن راه چیزی نبود جز مصالحه و سازش. بنابراین آن‌ها به سراغ داناترین شخص موجود در نورس رفتند. آن شخص کسی نبود جز «میمیر». او قاضی میان دو گروه شد و برای ایجاد صلح بین آن‌ها، پیشنهاد جالبی مطرح کرد؛ ازدواج فریا، خواهر فریر با اودین پادشاه خدایان. فریا، یکی از زیباترین خدایان نورس بود و اودین نمی‌توانست چنین پیشنهادی را رد کند. اما فریا هرگز راضی نبود. چرا که اودین سعی کرده بود خانه، خانواده و هر آن چه را که فریا عاشقش بود نابود کند. از همه مهم‌تر، او قصد داشت برادرش را به قتل برساند. اما ازدواج او با اودین منجر به صلح بین دو قلمرو می‌شد و به همین دلیل با این کار موافقت کرد. هر چند که به راحتی نمی‌توانست در کنار اودین و در میان خدایان آسگارد زندگی خوبی داشته باشد و تمامی لبخند‌های او دروغین بود. اما به هر حال، با این وصلت صلح و شادی در میان دو قلمرو شکل گرفته بود و دیگر خبری از نبردهای خونین نبود. اودین عاشق همسر زیبایش شده بود. صلح سرتاسر دنیای نورس را فرا گرفت.

اوایل زندگی مشترک برای فریا آنقدر‌ها هم بد نبود. او حتی به همسرش اودین برخی از جادوها را یاد داد. با اینکه او دلتنگ قلمرو خود در میان خدایان ونیر شده بود، اما او صلح را در میان دنیای نورس برقرار کرده بود. اما در ذهن اودین، صلحی وجود نداشت. او نبرد راگناروک، نبرد پایان دوران‌ها را غریب الوقوع می‌دانست. او ادعا داشت که غول‌ها در نبرد راگناروک انتظارش را می‌کشند. اصرار داشت که با کشتن نژاد jötnar (دسته‌ای از غول‌های بسیار عظیم‌الجثه) می‌تواند این آخر‌الزمان خونین را متوقف کند. اما او حالا آگاه‌تر و باهوش‌تر بود. دیگر اشتباهی که در زمان جنگ میان دو خدایان را انجام داد تکرار نخواهد کرد و ارتش عظیمی از مردمانش را به کام مرگ نخواهد کشاند. به جای این کار، اودین دو تن از بزرگ‌ترین آهنگران تمامی قلمروها را به خدمت گرفت. دو برادر از نژاد دورف‌ها به نام‌های بروک و سیندری. وظیفه آن‌ها ساخت اسلحه‌ای با قدرت تخریب غیر قابل توصیف بود. اسم این اسلحه، میولنیر بود، چکشی با قدرت وحشتناک که آن را به پسرش «ثور» اهدا کرد. اودین به ثور دستور داد تا هر غولی را که سر راهش می‌بیند از بین ببرد. ثور که عاشق قدرت بود، این دستور را با کمال میل پذیرفت. اما در این بین، فریا موافق نبود. او متوقف کردن راگنانورک را در قتل عام خونین غول‌ها نمی‌دید. بنابراین او با اودین درگیر شد تا متوقفش کند و تهدیدش کرد که اگر از این کار دست بر ندارد، او را ترک می‌کند و به وانهایم باز‌میگردد؛ حتی اگر این کار باز هم منجر به کشته شدن هزاران نفر شود.

 

فریا با طرد شدن از سرزمینش، حالا به دنبال فردی تنومند و شجاع است؛ کسی که در برابر قدرت اودین و زیردست‌هایش حرفی برای گفتن داشته باشد

 

حال فریا دیگر در ازگارد جایی نداشت. او تصمیم به فرار از دروازه‌های بزرگ ازگارد گرفت، اما اودین او را دید. او عاجزانه از اودین خواست تا رهایش کند و به سرزمینش بازگردد و مردمش را تنها بگذارد. اما این دیگر آن اودین سابق نبود. او عقلانیت و خوش‌فکریش را از دست داده بود. اودین با جادوهایی که از فریا آموخته بود، به خود فریا حمله‌ور شد. فریا فکر می‌کرد آموختن این جادوها به همسرش تنها جنبه سرگرمی دارد. اما اودین باهوش‌تر از این حرف‌ها بود. او با جادویی که آموخته بود، شروع به مطالعه کرد و به جادوی منحصر به فرد خودش دست پیدا کرده بود. او با قدرتش، نه تنها فریا را از آسگارد بیرون انداخت، بلکه حتی با گرفتن برخی از قدرت‌هایش، نبرد و جنگ را برای فریا ممنوع کرد؛ تا جایی که فریا حتی قادر به دفاع از خود نبود. فریا سعی داشت در برابر اودین ایستادگی کند، اما هر بار که از جادویی استفاده می‌کرد، به خودش آسیب می‌رسید. آنقدر آسیب دید که کاری نمی‌توانست بکند، چشمانش تار می‌دید و سپس همه چیز تاریک شد. وقتی چشمانش را باز کرد، فریا خودش را بسیار دورتر از اودین و قلمرویش دید. از آن بیشتر، او بسیار ناامید بود. او حالا مطمئن بود که نبردی دیگر در راه است. میان دو قلمروی خدایان جنگ خونین دیگری در راه بود. حالا که اسیر‌ها قدرت جادوی ونیرها را بلد بودند، حالا که آن‌ها قدرتمندترین سلاح دنیای نورس یعنی میولنیر را در اختیار داشتند، حالا پایان زندگی مشترک فریا و اودین، به معنای پایان زندگی تمامی خدایان و مردمان ونیر بود.

حالا فریا تنها یک راه داشت. پناه بردن به شخصی شجاع که بتواند کاری را که از دستش برنمی‌آمد به جایش به پایان برساند؛ بازگرداندن تعادل و صلح به سرزمین نورس؛ او به قدرت کسی در حد و اندازه کریتوس نیاز داشت.

 

منبع : زومجی